1 در آن روزها، یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه میکرد و به مردم میگفت: 2 «از گناهان خود توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان بهزودی فرا خواهد رسید.» 3 او همان است که اشعیای نبی دربارهاش گفته بود: «او صدایی است در بیابان که بانگ بر میآوَرَد: راه را برای آمدن خداوند آماده کنید! جاده را برای او هموار سازید!»[a]
4 لباس یحیی از پشم شتر، کمربند او از چرم، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود. 5 مردم از اورشلیم و از سراسر دیار یهودیه و تمامی درۀ اردن، نزد او به بیابان میرفتند. 6 آنان به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از او تعمید میگرفتند.
7 اما وقتی دید که بسیاری از فریسیان و صدوقیان نزد او میآیند تا تعمید بگیرند، به ایشان گفت:
13 در آن زمان، عیسی از دیار جلیل به سوی رود اردن به راه افتاد تا در آنجا از یحیی تعمید گیرد. 14 ولی یحیی سعی کرد مانع او شود، و گفت: «این منم که باید از تو تعمید بگیرم. چرا تو نزد من میآیی؟»
15 اما عیسی گفت: «لازم است این کار انجام بشود، زیرا باید هرآنچه را که ارادۀ خداست انجام دهیم.» پس یحیی راضی شد که او را تعمید دهد.
16 پس از تعمید، در همان لحظه که عیسی از آب بیرون میآمد، آسمان باز شد و یحیی روح خدا را دید که به شکل کبوتری پایین آمد و بر عیسی قرار گرفت. 17 آنگاه ندایی از آسمان در رسید که «این است پسر عزیز من، که از او خشنودم.»
<- متی 2متی 4 ->-
a 3:3 اشعیا ۴۰:۳ (نسخۀ یونانی).